با ذکر و توسل،توی خط اول نفوذ کردیم.بچه ها یکی از دیگری مصمم تر بودند.قدمهارا محکم برمی داشتند و مطمین.ما به عنوان فدایی نیروهای دیگر می رفتیم. همین،انگار شیرینی حمله به دشمن را چندبرابر میکرد.
دقیق نمی دانم چه مدت راه رفتیم.بالاخره رسیدیم به محلی که تعیین شده بود،درست توی حلقه دشمن.یک طرف ما نیروهای زرهی بود یک طرف ادوات،و چند طرف هم نیروهای پیاده عراق بودند.توپخانه اش هم کمی دورتر،گویی انتظار ریختن آتش را می کشید.
سکوت و هم انگیزی،سایه سنگینش را انداخته بودبر سر تمام منطقه.ما باید به چند طرف شلیک می کردیم.اشاره کردم بچه ها موضع بگیرند. کار هرکدامشان را قبلا گفته بودم.شروع کردند به جاگیری.صدای نفس کسی بلند نمی شد.یک بار دیگر دور وبرم را پاییدم.وقتِ وقتش بود که عرض اندام کنیم و خودی نشان بدهیم.می دانستم تک تک بچه ها منتظر شنیدن صدای من هستند.توی دلم گفتم:خدایا توکل بر خودت.
یکهو صدام را بلند کردم و از ته دل نعره زدم:الله اکبر.
سکوت منطقه شکست.پشت بندش سر و صدای شلیک اسلحه ها بلند شد.
تو آن واحد به چند طرف آتش می ریختیم.
دشمن گیج شده بود.اما خیلی زود به خودش مسلط شد.تو فاصله چند دقیقه،از زمین و آسمان گرفتنمان زیر آتش.از چند طرف می زدند.با کلاش ،تیربارهای جورواجور،خمپاره،توپ،کاتیوشاو…هرچه که داشتند.کمی بعد،یک جهنم به تمام معنا درست شد.کاری که باید میکردیم ،کردیم.حالا حفظ جان بچه ها از همه چیز مهم تر بود.یکدفعه داد زدم :دراز بکشین،دیگه کسی شلیک نکنه.
هرکس جان پناهی گرفت.من هم گوشه ای دراز کشیدم.حالا اسلحه ها دیگر کار نمی کرد.فقط زبانمان توی دهان می چرخید.با تمام وجود مشغول گفتن ذکر بودم،مثل بقیه بچه ها.حجم آتش دشمن هرلحظه شدیدتر میشد.وجب به وجب جایی را که مستقر بودیم میزدند.پیش خودم فکر می کردم بیشتر بچه ها شهید شده باشند.باید منتظر دستور قرارگاه می ماندم.مدتی بعد،بالاخره سو صدای بیسیم بلند شد.یکی از فرماندهان عملیات بود.فکر نمی کرد حتی من زنده باشم.گفت:ایثار شما الحمدلله کار خودش را کرد،اگر زنده موندین،برگردین.
نیروها از محورهای دیگر،دژ دشمن را شکسته بودند.گیجی شدیدش باعث شده بودمارا فراموش کند.سریع بلند شدم ،بچه ها هم.چند دقیقه بعد راه افتادیم طرف عقبه.
پیروزی چشمگیری نصیب بچه ها شده بود. وقتی ما رسیدیم عقب،بعضی انگشت به دهان شدند.خودمان هم باورمان نمی شد.همه به عشق شهادت رفته بودیم که برنگردیم.اما به لطف ائمه اطهار{علیهم السلام}،تنها یکی، دوشهید داده بودیم و یکی ،دوتاهم مجروح.
پایان
حواسمان باشد به این که ما چگونه به ائمه توسل می کنیم…
در پناه ایزد منان