نامه و انگشتر
30 مهر 1396 توسط آرزو رمضاني
به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید ، برای روز زن و روز های عید.
اگر فراموش می کرد در اولین فرصت جبران می کرد.هدیه اش را می داد و از زحماتم تشکر می کرد.
زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود،مدت ها به خانه نیامده بود.یک روز دیدم در می زنند.رفتم دم در،دیدم چند تا نظامی پشت در هستند،گفتند:منزل جناب سرهنگ شیرازی؟دلم لرزید.گفتم:جناب سرهنگ جبهه هستند.چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟اتفاقی افتاده؟گفتند:از طرف ایشان پیغامی داریم.و بعد پاکتی را به من دادند ورفتند.آمدم در حیاط،پاکت را درحالی که دستانم می لرزید،باز کردم.یک نامه بود با یک انگشتر عقیق.
نوشته بود برای تشکر از زحمات تو.همیشه دعایت میکنم.
یک نفس راحت کشیدم ،اشک امانم نداد.
به روایت همسر شهید صیاد شیرازی